رویای صورتی |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : Kimia JB
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من... من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد... چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : Kimia JB
روزهای بارونی رو خیلی دوست دارم، معلوم نمیشه منتظر تاکسی هستی یا آواره خیابونا، بخار توی هوا مال سرماست یا دود سیگار، روی گونه ات اشکه یا دونه های بارون... چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : Kimia JB
مگر قلب من بت بود که خــ ـدا براي شکستنش تو را فرستاد... ![]() چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : Kimia JB
ای کاش انسانها همانقدر که ازارتفاع هراس داشتند !کمی هم از پستی میترسیدند چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:7 :: نويسنده : Kimia JB
چه سخت .. هم پاییز باشد ! ... هم ابر باشد !... هم باران باشد ! ... هم خیابان ِ خیس باشد ! ... اما... نه تو باشی ... نه دستی برای فشردن باشد ... نه پایی برای قدم زدن باشد ... و نه نگاهی برای زل زدن .... چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : Kimia JB
شايد روزی .... دوباره در گذر زمان به يكديگر برسيم! آنروز من اشتباه گذشته را تكرار نخواهم كرد ! تو را از دست مي دهم اما غرورم را نه چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : Kimia JB
آدمهاى ساده را دوست دارم، همانها كه بدى هيچكس را باور ندارند، همانها كه براى همه لبخند دارند ،همانها كه بوى ناب"آدم دارند سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : Kimia JB
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده
باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : Kimia JB
دوستت دارم تکیه کلام تو بود
من بی جهت به آن تکیه داده بودم سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : Kimia JB
حضورت در کنار من معجزه نبود
نبودنت هم فاجعه نیست
فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت ![]() سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:35 :: نويسنده : Kimia JB
دیگر هیچ چیز مشترکی بین ما نیست تنها آسمانمان یکیست سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:35 :: نويسنده : Kimia JB
نمی بخشمت
ولی فراموشت می کنم همیشه به همین سادگی از ادمای بی ارزش می گذرم سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:34 :: نويسنده : Kimia JB
چه داروی تلخی است ، وفاداری به خائن صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : Kimia JB
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : Kimia JB
من از عشق گفتم
تو مدل ماشینم را پرسیدی
من از محبت گفتم
تو محل زندگیم را پرسیدی
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی
من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:33 :: نويسنده : Kimia JB
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست آنقدر بی ارزشی که خیلیها اندازه تو هستند سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:32 :: نويسنده : Kimia JB
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : Kimia JB
و اينك باران
بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند و چشمانم را نوازش مي دهد تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم ![]() سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : Kimia JB
یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم... از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده! خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، اهل حروم کردن تبلیغات نبود... احساس کردم فکر می کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش وبا شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت می اومد توی دهنم...!!! خدایا ، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چی خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه ؟!! کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه! شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم! دل تو دلم نبود. یعنی منو می پسنده ؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده...؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت : " آقای محترم! بفرمایید ! " قند تو دلم آب شد! با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم : ا ِ ، آهان ، خب چرا من ؟ من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب ، باشه ، می گیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم!" کاغذ روگرفتم ... چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود! وایسادم وبا ولع تمام به کاغذ نگاه کردم ، نوشته بود :
. . دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!! ![]() سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : Kimia JB
تا حالا دقت کردین ما آدما همیشه دلتنگ اونی هستیم که نیست. و حوصله کسی رو نداریم که هست سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:5 :: نويسنده : Kimia JB
از حسادتی که دروجودم نهفته متنفرم حسادتی که همچو انگل به من چسبیده و نمیگذارد به راحتی زندگی کنم حسادتی که سال هاست در وجودم چنگ انداخته اما من نمیگذارم از مرزی که برایش ساخته ام جلو تر بیابد و مرا تسخیر کند هرگز !سالهاست بااو مبارزه کرده ام کاش برای همیشه میرفت انکار نمیکنم اما از این که به من زل میزنند و میگویند :حسود ! متنفرم آخرمن چه گناهی کرده ام که باید این مهمان ناخوانده مدام کنارم باشد حسادت مهمانی نیست که من آنرا دعوت کرده باشم و از بودنش لذت ببرم کاش آدمهایی که به این سادگی مرا حسود خطاب میکنند به همین سادگی هم درونم را میدیدند که چگونه در حال چنگ و ستیز با این مهمان ناخوانده ام اما حیف که همه هنگام دیدن واقعیت ها کورند سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : Kimia JB
آسمان فریاد میکشد و به جایش از چشمان من باران میبارد ابرها به هم میخورند و به جایش قلب من میشکند کوه ها به هم نمیرسند و به جایشان من احساس تنهایی میکنم گل آفتابگردان به ماه پشت میکند و به جایش من در حسرت نگاهی صمیمانه ام رودخانه خشک میشود و من به جای ماهی ها نفس نفس میزنم درختان خشک میشوند و من به جایشان فلج میشوم اما کدام یک از این ها حاضر است وقتی من ناراحتم فقط یک لحظه احساس همدردی کند؟ سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : Kimia JB
نگریستم به گریستنت، گریستم به نگریستنت، گریستم و تو نگریستی، نگریستم و تو گریستی، گریستم تا نگریستی،پس بنگر به گریستنم تا بنگرم به نگریستنت ، مخت سوت کشید یا بازم بگم؟؟؟ سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:, :: 21:0 :: نويسنده : Kimia JB
این آخرین چیزیه که از تو برام مونده، جای پاهات رو دیوار اتاقم... یادت بخیر... عجب مارمولکی بودی... درباره وبلاگ بهتون خوش بگذره... نظرم فراموش نشه ممنون kimia آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |